پیرو اطلاعیه پیشین منتشره در سایت ، بازسازی مسجد
مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید عباس افتخار واعظ سبزواری
در حال اجرا است .
تصاویر در ادامه مطلب
برای مبارزه عملی با استکبار یا امپریالیزم چه شیوه هایی به نظرمان می رسد ؟
خود سوال مورد سوال است .
نخست باید دید استکبار مولود چه عواملی است
و پس از شناخت عوامل آن در مقام مبارزه با آن برآمد .
ای خوش آن کشته عشقی که به امید وصال
نام دلبر شنود زندگی از سر گیرد
عاشق آن نیست که چون نوبت هجران آید
بـه کـناری رود و حال مـکـدر گـیـرد
عاشق آن است که راه طیران تا بر دوست
عالم و هرچه در او در کنف پر گیرد
عاشق آن است که در راه وصال محبوب
دل ز اکبر بــبــُرد چشم به اصغر گیرد
گه در آغوش کشد جسم نحیف بیمار
گه به دامان محـبـت سـر خواهـر گیرد
از همه هستی خود چشم بپوشد آنگاه
طفل شش ماهه خود در بر لشگر گیرد
ای حسین ای سر عشاق که نام تو خدا
اولـیـن نـام بـه عـشـاق به دفــتــر گـیـرد
جان فدای تو و جانبازیت ای خسرو عشق
عشق باید ز مـِـی عشق تو ساغر گیرد
در ره عشق چه باک است اگر خصم عنود
از سـر خـواهــر او چـادر و مـعـجــر گـیـرد
افـتـخـاری به جـز از عـجـز نـسـازد ظـاهـر
دارد امـیـد که پـاداش بـه مـحـشـر گـیـرد
سوی محراب بود منهاجـش سجده صـبـحگهـی دمسازش
طاق پیـشـانی او عرش خدا عرش فرمان بر فـرمـان خدا
آه سـوزان علی در دل چـاه به غریـبــی عـلی بـود گواه
گفتـم که تو ای عمـر چــرا زود برفــتـی ؟
گفتا که فلانی چه کنم عمـر هـمیـن بود
گفتم که نه وقت سـفـرت بود چنیــن زود
گفتا که مگـر مصـلحـت وقت چـنیـن بود
(حـافـظ)
توضیح : این شعر بخشی از " دست نوشته های " مرحوم افتخار است .
از در لطـف و کرم یادم کن با یکی فاتحه دلــشادم کن
در دل خاک که مأوی من است تا قیامت وطن و جای من است
منزل کشف هـویت اینجاست پــایگاه ابدیــت ایــــنـجاست
دست هرکس زعمل کوتاه است حاصلش محنت و درد و آه استای چرخ کجمدار در امسال زین روش بر ما ز کجروی تو بس ناروا برفت
در شهر سبزوار بسی ماجرای تلخ از ســوگ آن مجاهد آن مقتدا برفت
آن مقتدا و مرجع و هم عالم جلیل حاج افتخار و حضرت عبدالعلی برفت
آقای افتخار که بود مفتخر از او ســادات و دوستان رسول خدا برفت
آن راد مرد عالم دانشور فقیه آن واعــظ ســتـــوده آل عبا برفت
آن زاهد گسسته ز دنیا چو جدّ خویش آن سرپرست مرد و زن بی نوا برفت
آن عابد ستوده شب زنده دار دهر از خاکیان برید بسوی سما برفت
آن افصح الکلام سخنور که در سخن زیبا کلام و خوش سخن و با وفا برفت
آن صاحب صلابت و تقوای حیدری آن پیشوای خلق بلُطف و عطا برفت
هر سال عید جامه به بیچارگان بداد امسال بی پدر شده آن طفل ها برفت
بر جای ماند مسجد مشهور افتخار افسوس افتخار که از بین ما برفت
بر ما جوینیان و براکوه و سبزوار او چشمه امید و از ما جدا برفت
بهر تسلی دل اعوان آن جناب صاحبدل از جوین به شور و نوا برفت
صاحبدل جوینی
دو پیام از مرحوم در لحظه مرگ به فرزند خود :
1- وصیت می کنم به تو ای فرزند اهل اگر خواستی برای فرزندت همسر اختیار کنی؛ همسری برگزین تا تکامل دهنده زندگی باشد نه غیر آن
2- به هنگام خروج از منزل دعا کنید : خدایا عنایتی عطا فرما تا امروز هم فرد مفیدی برای خلق باشم .
آشنایان اگر از تربت من یاد کنید به یکی فاتحه ای خرّم و دلشاد کنید
سـیدی پاک در این جـا مدفون بدنی پــاره و آغشــته بــه خــــون
کشـــته ی دســـت پلــیدان حنین از نژاد قریشـــــی نام حســــین
من جوان بودم و کشتند مرا از ره کین پس شــما را به خدا داد ز بیــداد کنید